ارکیده سیاه

ساخت وبلاگ

.

بوسه بر بال پروانه ای

که بر کنار شمعی

جان داد

معجزه ای نخواهد داشت

پرنده ای که پرواز را نیاموخت

قفس را مامن میداند

خط آخر :

مهربانم

بال بگشا

بعد از این مرداب

دریاها انتظار دیدنت را میکشند

.

ارکیده سیاه...
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 35 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1402 ساعت: 17:55

در این صفحه ی عزیز۱۳ سال نوشته امسیزده سال از احساس نصفه نیمه ی خودم را با عزیزانی به اشتراک گذاشته امعمری با نگاه دیگرانتمام روح غمگین خود رابه اشتراک گذاشتمدر ابتدای امردر همان آغاز نوشته بودممینویسم ، برای دلی که میخواستعشق را لمس کندو لمس عشق را تجربه کردمدر ۲۸ سالگی .حالتهی از تمام رویاهاآمده ام که خداحافظی کنمنه به عنوان یک نویسنده ی بیماریا یک کودک همیشه چشم انتظارو نه به عنوان یک عاشق کهنه کاربه عنوان مردی کهاین دردمند بودن دائمیاین کاستی های روحشدیگر یارای ادامه مسیر را ندارندزیستن با دل ، عجیب دردناک استو دیگر دستانمروحمو امیدهایمفرطوت شده اندبه راستی که امیدبزرگترین قاتل انسان استو امروز که آموخته امدر این مسیررویاها به خواب های شبانه ی مان تعلق دارندمرا یارای امیدوار بودن نیست با هر انسانیتکه ای از روحمان را از دست دادمو با هر امیدیتلخی ناامیدی را چشیدیمعشق را دیدمو میدانم که عشق ، تنها یک بیماری لاعلاج روحی بودکه زخم های مان را به نمایش می‌گذاشتزخم هایمان را میبندیمدیگر به جنگی که از آن ما نیستتن نمیدهیممرهم دلتنگی هایمان رادر آغوش دیگران نمیجوییمو روزی خواهد رسیدکه دیگر چیزی جز حیاتی آرام نمی‌خواهیم.خط آخر:این رویای نازنین رابه گور میسپارم بر سر بالینشمیگریممیگیرم دستان نحیف و ترسان کودکی راکه سالهاست در روحم گم گشته است و قدم به قدم تمام ترس هایش رابا او خواهم رفت و به او خواهم گفت که سرسخت بودن حقیقیتنها راه ادامه دادن است+ : خدانگهدارآخرین تکه ی‌ وجودمخدانگهدار ارکیده سیاه...ادامه مطلب
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 24 بهمن 1402 ساعت: 17:55

.میگفت مرا تا ابد دوست داشتو اما ابدیت ،ابدیت میشود مردی که در شصت سالگی اشدنبال عکس های اودر لابلای تاروپود تمام خاطرات جوانی اش جان میکندابدیتمیشود ملتسمانه جست و جو کردن برای شنیدن صدای اوابدیتمیشود عطری در گوشه ای از کمدی که سالها جرات باز کردن درش را هم نداشتابدیتاشک آن آدم سرسخت استکه در لابلای روزمرگی هایشکنار دود سیگارشفریاد میشودخط آخر :ابدیتش اماپسری بودبا قدی کمی از من بلندترموهایی تیره ترو لبانی دروغگوتر+ : forever is a long time ارکیده سیاه...ادامه مطلب
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 23 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1402 ساعت: 19:06

.مانند کشتی ای داخل بطری ،که زیستن را تجربه نکرد.اودر لابلای بطری هایی کهبرای فراموش کردنتدر آنها غرق میشدمرده بود..خط آخر :.شیشه ی عمرم را بشکنمن را یارای زیستن ابدیدر قفسی کهمرا زده نگه میداردنیست .... ارکیده سیاه...ادامه مطلب
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 26 تاريخ : جمعه 13 بهمن 1402 ساعت: 19:06

سلام مطالبی که در اختیار شما قرار میدم همش زاییده ی ذهن خودمهمطالب من احساسی و تا حدی واقعی ان و سعی میکنم به شیوه ای درستو مناسب مطالب رو ادا کنم تا شما هم لذت ببریدتنها قنونم اینه ، تا نخوندی نظر نذار چون من برای نظر گرفتن نیومدم فقط میخوام دلمو خالی کنمخوش اومدین :)-----------------------------------------------حکایت نوشتن من حکایت اون پیرمردای بازنشستس ! دیدی که گاهی صبح زود به هوای رفتن سرکار زود از خواب پامیشن و واسه این که دیرشون نشه با عجله کاراشونو انجام میدن اما چند لحظه بعد که یادشون میاد سنشون گذشته واسه اینکه خودشونو نشکنن میرن بیرون یه چند دقیقه قدم میزنن و میان !منم مینوسیم چون عادت دارم و یه جورایی نوشتن رو تنها رفیق شفیق خودم میدونم چون نه زخم زبون میزنه و نه ازم خسته میشه !-----------------------------------------------عشق را در دنیایی نمیجویم که دیگر پروانه هایش به جای شمع عاشق چراغ های دود گرفته شهر میشوند-----------------------------------------------خدایا چشمانم را از من بگیر ...خسته شدم از اشکهایی که گاه و بی گاه میریزند و کم آبروی مانده ام را از من میگیرند-----------------------------------------------من بَدَم ! ارکیده سیاه...ادامه مطلب
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 43 تاريخ : شنبه 18 آذر 1402 ساعت: 15:47

30 سال داشتاما در آغوش آن دخترکمیشد پسر بچه ای 5 سالهکه در میان بازاری شلوغدستان مادرش را گم کرده بود30 سال داشت و میدانستاین آغوشآخرین مخفی گاه پسرک 5 ساله ایستکه سال ها پیش ، رنج زیستندر اعماق وچودش دفن کرده بود30 سال داشتاما سرفه امانش را بریده بودمیدانست دیگرچز سیگارشبر چیزی بوسه نخواهد زد30 سال داشتو یک هفته ی قبلدر میان دستان زنی کهدوستش داشتمردخط آخر :تو که میدانستیتنها آرزوی آن مرد زخمیمردن در میان خلوت بازوان تو بودچرا هم آغوش دیگران شدی ... ارکیده سیاه...ادامه مطلب
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 65 تاريخ : جمعه 19 آبان 1402 ساعت: 15:01

تو

همان دخترک غمگین و تنها بودی

که روح تاریک و غمگینم

در میان بازوانش

آرمیده بود

همان دخترکی

که با نوازش هایش

تمام من به یغما رفته بود

.

خط آخر:

تو

آخرین نت از موسیقی زندگی من بودی

اما

با دستان دیگری نواخته شدی

.

ارکیده سیاه...
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 66 تاريخ : جمعه 19 آبان 1402 ساعت: 15:01

- تو عاشق چیه من شدی ؟+ مندر چشمان تو دیدمزنی را که سالهاست برایش می‌نوشتم در خیالم با او هم آغوش میشدم انحنای تنش دشت سپیدی میشدبرای کودکی در روحم که سالهاستدر اتاقی تنگ و تاریک محصور بوددر آغوش تو جان گرفتچشمان که سالها خشکیده بودندو شنیدن عطر تن توتنها دلیلش برای ترک سیگار بودخط آخر :دوست داشتنت موهبتیستو من عابدی که سال ها ،ایمانش را باخته ببود ارکیده سیاه...ادامه مطلب
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 74 تاريخ : چهارشنبه 30 فروردين 1402 ساعت: 17:09

سلام مطالبی که در اختیار شما قرار میدم همش زاییده ی ذهن خودمهمطالب من احساسی و تا حدی واقعی ان و سعی میکنم به شیوه ای درستو مناسب مطالب رو ادا کنم تا شما هم لذت ببریدتنها قنونم اینه ، تا نخوندی نظر نذار چون من برای نظر گرفتن نیومدم فقط میخوام دلمو خالی کنمخوش اومدین :)-----------------------------------------------حکایت نوشتن من حکایت اون پیرمردای بازنشستس ! دیدی که گاهی صبح زود به هوای رفتن سرکار زود از خواب پامیشن و واسه این که دیرشون نشه با عجله کاراشونو انجام میدن اما چند لحظه بعد که یادشون میاد سنشون گذشته واسه اینکه خودشونو نشکنن میرن بیرون یه چند دقیقه قدم میزنن و میان !منم مینوسیم چون عادت دارم و یه جورایی نوشتن رو تنها رفیق شفیق خودم میدونم چون نه زخم زبون میزنه و نه ازم خسته میشه !-----------------------------------------------عشق را در دنیایی نمیجویم که دیگر پروانه هایش به جای شمع عاشق چراغ های دود گرفته شهر میشوند-----------------------------------------------خدایا چشمانم را از من بگیر ...خسته شدم از اشکهایی که گاه و بی گاه میریزند و کم آبروی مانده ام را از من میگیرند-----------------------------------------------من بَدَم ! ارکیده سیاه...ادامه مطلب
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 60 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 15:54

دوست داشتنمانند ابر هاییست که هر کداممانبه شکلی زیبا میپنداریمبرای کسی دوست داشتنشاید خود را تا مرز جان دادنبرای آسودگی دیگریرنجاندن استبرای دیگری شایدانتظار برای تمام شدن یک شیفت شبوقتی چند ساعتی بیشتر تا صبح نمانده استبرای دیگری بافتن موهای سیاه و دلبرابرای کسی تحمل تمام زبان تلخی های یک دیوانهخط آخر :برای مادوست داشتنساده استتو باشمندوستت خواهم داشت ... ارکیده سیاه...ادامه مطلب
ما را در سایت ارکیده سیاه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 9ehsas-yakhzadehd بازدید : 110 تاريخ : يکشنبه 2 بهمن 1401 ساعت: 15:54